عمل نکردن. به گفتار عمل نکردن. کردار نداشتن: نه من ز بی عملی در جهان ملولم و بس ملالت علما هم ز علم بی عمل است. حافظ. و رجوع به علم و رجوع به عمل شود، بدون اجازه. بی دستوری: این چیست که میگویی چنین سخنی بی فرمان امیر نگفته باشد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 685). بی فرمان شراب خوردن با غازی و ترکان سخت سهل است. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 222). تا بفرمان ما بود نبی بود. رسول خواندمش چون بی فرمان هجرت کرد از خدمت ما یکسو شد (یونس) . (قصص الانبیاء ص 133). رجوع به فرمان شود
عمل نکردن. به گفتار عمل نکردن. کردار نداشتن: نه من ز بی عملی در جهان ملولم و بس ملالت علما هم ز علم بی عمل است. حافظ. و رجوع به علم و رجوع به عمل شود، بدون اجازه. بی دستوری: این چیست که میگویی چنین سخنی بی فرمان امیر نگفته باشد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 685). بی فرمان شراب خوردن با غازی و ترکان سخت سهل است. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 222). تا بفرمان ما بود نبی بود. رسول خواندمش چون بی فرمان هجرت کرد از خدمت ما یکسو شد (یونس) . (قصص الانبیاء ص 133). رجوع به فرمان شود
ذلت و خواری. بی احترامی: چو بی عزتی پیشه کرد آن حرون شدند آن عزیزان خراب اندرون. سعدی. - بی عزتی کردن، بی حرمتی کردن: قدر چنان بزرگوار ندانستند و بی عزتی کردند. (گلستان) ، صادق. (آنندراج). بدون تزویر. بدون نفاق و ریا و مکر. (ناظم الاطباء) : چونکه داور بود او داور بی غل و غش است چونکه حاکم بود او حاکم بی روی و ریاست. فرخی. رجوع به غل و غش شود
ذلت و خواری. بی احترامی: چو بی عزتی پیشه کرد آن حرون شدند آن عزیزان خراب اندرون. سعدی. - بی عزتی کردن، بی حرمتی کردن: قدر چنان بزرگوار ندانستند و بی عزتی کردند. (گلستان) ، صادق. (آنندراج). بدون تزویر. بدون نفاق و ریا و مکر. (ناظم الاطباء) : چونکه داور بود او داور بی غل و غش است چونکه حاکم بود او حاکم بی روی و ریاست. فرخی. رجوع به غل و غش شود
بی شرمی. بی حیایی. ناپرهیزگاری. و رجوع به عفت و ترکیبات آن شود، بی حیا. (آنندراج) : اگر غیرت بری بادرد باشی وگر بی غیرتی نامرد باشی. نظامی. رجوع به غیرت شود
بی شرمی. بی حیایی. ناپرهیزگاری. و رجوع به عفت و ترکیبات آن شود، بی حیا. (آنندراج) : اگر غیرت بری بادرد باشی وگر بی غیرتی نامرد باشی. نظامی. رجوع به غیرت شود